پیرزنلغتنامه دهخداپیرزن . [ زَ ] (اِ مرکب ) زن سالخورده . شیخه . عجوزه . پیرزال . زن کهنسال . مقابل پیرمرد : پس ار ژاژ و خوهل آوری پیش من همت خوهل پاسخ دهد پیرزن . ابوشکور.سبک پی
پیرزنگویش اصفهانی تکیه ای: piraǰen طاری: piražin طامه ای: piraǰan طرقی: piraǰun کشه ای: piraǰen نطنزی: piraǰen