پیر تسلیملغتنامه دهخداپیر تسلیم . [ رِ ت َ ] (اِخ ) لقب مولانا نظام الدین عبدالرحیم خوافی ، از علماء معاصر ملک معزالدین حسین کرت . مقیم دارالسلطنه ٔ هرات . (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 3
پیرسلیمانلغتنامه دهخداپیرسلیمان . [ س ُ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اسفندآباد بخش قروه ٔ شهرستان سنندج واقع در 13هزارگزی جنوب قروه و یک هزارگزی جنوب امین آباد. کوهستانی ، سردسیر، دارا
پیرسلیمانلغتنامه دهخداپیرسلیمان . [ س ُ ل َ ] (اِخ ) هفشوئی . از ولایت اصفهان است . مرد کدخدای درویش طبیعت است . توفیق یافت جهت تحصیل علم بمدرسه ٔ والده ساکن شد و مدتی در خدمت آخوند
پیرلغتنامه دهخداپیر. (اِخ ) دهی از بخش سرباز شهرستان ایرانشهر واقع در21 هزارگزی شمال خاوری سرباز و 10 هزارگزی شمال راه مالرو سرباز به زابلی . کوهستانی ، گرمسیر و مالاریائی . دا
پیرلغتنامه دهخداپیر. (اِخ ) دهی از دهستان کوشک بخش بافت شهرستان سیرجان ، واقعدر 75 هزارگزی جنوب خاوری بافت ، سر راه فرعی بافت به اسفندقه . کوهستانی ، سردسیر. دارای 100 تن سکنه
پیرلغتنامه دهخداپیر. [ ی َ ] (اِ) پدر (در بعض لهجه های فارسی نظیر مازندرانی و سیادهنی و جز آن ). اب : مگذر ز سر عشق که گر درّ یتیمی ماننده ٔ این عشق ترامار و پیر نیست .مولوی .
نظام الدینلغتنامه دهخدانظام الدین . [ ن ِ م ُدْ دی ] (اِخ ) (مولانا) عبدالرحیم خوافی ، معروف به پیر تسلیم . از مشایخ قرن هشتم هرات و مورد احترام ملک معزالدین حسین است ، چون بر کفر ترک
عبدالرحیم خوافیلغتنامه دهخداعبدالرحیم خوافی . [ ع َ دُرْ رَم ِ خا ] (اِخ ) ملقب به نظام الدین . وی به هرات میزیست و از علماء عصر ملک معزالدین حسین و مورد توجه او بود. وی ایمان را که علماء
پیر تعلیملغتنامه دهخداپیر تعلیم . [ رِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) معلم علوم دینی . (آنندراج ) (شرفنامه ) : دل من پیر تعلیم است و من طفل زبان دانش دم تسلیم سر عشر و سر زانودبستانش
پیرلغتنامه دهخداپیر. (ص ،اِ) شیخ . شیخه . سالخورده . کلان سال . مسن . معمر. زرّ. مشیخه . (دهار). مقابل جوان . بزادبرآمده . دردبیس . فارض . اشیب . (منتهی الارب ). کهام . ج ، پیر
کامبرنلغتنامه دهخداکامبرن . [ رُ ] (اِخ ) پیر. ژنرال فرانسوی . در سن سباستین بدنیا آمد (1842 - 1770 م .). وی در جنگ واترلو مقاومت بی نظیری از خود نشان داد و بالاخره به محاصره افتا