پیریشاتهلغتنامه دهخداپیریشاته . [ ت ِ ] (اِخ ) نام سرداری ایرانی ، امیر و پادشاه ناحیه ٔ مسو و گزل بندو که ظاهراً اطراف رودخانه ٔ جغتو (زرینه رود) بوده است ، بعهد پادشاه آشور. شمشی
پیرپشتهلغتنامه دهخداپیرپشته . [ پی پ ُ ت َ ] (اِخ ) دهی جزو دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان . واقع در 9/5هزارگزی خاور لنگرود و 5هزارگزی شمال شوسه ٔ لنگرود به رودسر. جلگه ،
پیرشاه مرولغتنامه دهخداپیرشاه مرو. [ هَِ م َ ] (اِخ ) در شعر خاقانی اشارت به پیری است صاحب دستگاه معنوی مقیم شهر ری : بر در پیرشاه مرو به ری آمد الب ارسلان ندادش بار.خاقانی .
پیرشاهوردیلغتنامه دهخداپیرشاهوردی . [ وِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ شهرستان ملایر واقع در 17هزارگزی خاور ملایر و 3هزارگزی جنوب اتومبیل رو ملایر به ساوه و اراک . کوهستانی ، معتدل ما
پیرشاهلغتنامه دهخداپیرشاه . (اِخ ) نام سلطان غیاث الدین فرزند سلطان محمد خوارزمشاه . رجوع به غیاث الدین شود.
پیرشاهلغتنامه دهخداپیرشاه . (اِ مرکب ) داماد پیر : عروس جوان گفت با پیرشاه که موی سپید است مار سیاه .
پیرپشتهلغتنامه دهخداپیرپشته . [ پی پ ُ ت َ ] (اِخ ) دهی جزو دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان . واقع در 9/5هزارگزی خاور لنگرود و 5هزارگزی شمال شوسه ٔ لنگرود به رودسر. جلگه ،
پیرشاه مرولغتنامه دهخداپیرشاه مرو. [ هَِ م َ ] (اِخ ) در شعر خاقانی اشارت به پیری است صاحب دستگاه معنوی مقیم شهر ری : بر در پیرشاه مرو به ری آمد الب ارسلان ندادش بار.خاقانی .
پیرشاهوردیلغتنامه دهخداپیرشاهوردی . [ وِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ شهرستان ملایر واقع در 17هزارگزی خاور ملایر و 3هزارگزی جنوب اتومبیل رو ملایر به ساوه و اراک . کوهستانی ، معتدل ما
پیرشاهلغتنامه دهخداپیرشاه . (اِخ ) نام سلطان غیاث الدین فرزند سلطان محمد خوارزمشاه . رجوع به غیاث الدین شود.
پیرشاهلغتنامه دهخداپیرشاه . (اِ مرکب ) داماد پیر : عروس جوان گفت با پیرشاه که موی سپید است مار سیاه .