پیردایزالغتنامه دهخداپیردایزا. [ پ َ رِ ] (اِ) کلمه ٔ پازندی که پَرَدیسوس یونانی از آن وفرادیس عرب که جمع فردوس باشد از این اخیر آمده است . (نشوءاللغة العربیة ص 84) (المعرب جوالیقی
پیدازالغتنامه دهخداپیدازا. [ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) نامی که رستنی های آوندی دارای گل را دهند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 123). مقابل «نهان زا».
پیرایانلغتنامه دهخداپیرایان . (نف ، ق ) صفت فاعلی بیان حالت در حال پیراستن . || (اِ) ج ِ پیرای ، بمعنی پیراینده . پیرایندگان .
پیرایواتلولغتنامه دهخداپیرایواتلو. [ اِی ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل واقع در 76 هزارگزی شمال خاوری گرمی و 3 هزارگزی شوسه ٔ بیله سوار به اصلاندوز جلگه ، گرمسی
پیدازالغتنامه دهخداپیدازا. [ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) نامی که رستنی های آوندی دارای گل را دهند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 123). مقابل «نهان زا».
پیرایانلغتنامه دهخداپیرایان . (نف ، ق ) صفت فاعلی بیان حالت در حال پیراستن . || (اِ) ج ِ پیرای ، بمعنی پیراینده . پیرایندگان .
پیرایواتلولغتنامه دهخداپیرایواتلو. [ اِی ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل واقع در 76 هزارگزی شمال خاوری گرمی و 3 هزارگزی شوسه ٔ بیله سوار به اصلاندوز جلگه ، گرمسی