پیرایشلغتنامه دهخداپیرایش . [ را ی ِ ] (اِمص ) اسم مصدر پیراستن . عمل پیراستن . پیراهش . (برهان ). تحلی . مطلق زینت کردن : رسولان مبهوت و مدهوش در آرایش آن بزم و پیرایش آن مجلس بم
پیرایشدیکشنری فارسی به انگلیسیarrangement, decoration, embellishments, modification, ornament, polish, trim
پیرایشفرهنگ انتشارات معین(یِ) (اِمص .) 1 - با کم کردن و کوتاه نمودن چیزی را زیبا ساختن . 2 - زینت کردن .
پیرایش پروتئینprotein splicingواژههای مصوب فرهنگستانبرش دقیق پساترجمهای (posttranslational) میانتئین از یک پروتئین پیشساز
پیرایشتنspliceosomeواژههای مصوب فرهنگستانهمتافتی متشکل از عوامل پیرایشی و رِناهای کوچکهستهای که در فرایند پیرایش نقش دارد متـ . همتافت پیرایشی splicing complex