پیرآبادلغتنامه دهخداپیرآباد. (اِخ ) ده مخروبه ای است از دهستان گندمان بخش بروجن شهرستان شهرکرد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
پیرآبادلغتنامه دهخداپیرآباد. (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ شهرستان سراوان واقع در 28 هزارگزی جنوب خاوری سراوان و دو هزارگزی جنوب شوسه ٔ سراوان به کوهک . جلگه ، گرمسیر، دارای 100 تن س
پیراگندنلغتنامه دهخداپیراگندن . [ گ َ دَ ] (مص ) متفرق ساختن . پریشان کردن . افشانیدن . (برهان ). پراگندن . پراگنده ساختن : دلم ز گردش ایام ریش بود فلک نمک نگر که چگونه بر آن بپیراگ
پیرآبادلغتنامه دهخداپیرآباد. (اِخ ) ده مخروبه ای است از دهستان گندمان بخش بروجن شهرستان شهرکرد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
پیرآبادلغتنامه دهخداپیرآباد. (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ شهرستان سراوان واقع در 28 هزارگزی جنوب خاوری سراوان و دو هزارگزی جنوب شوسه ٔ سراوان به کوهک . جلگه ، گرمسیر، دارای 100 تن س
پیراگندنلغتنامه دهخداپیراگندن . [ گ َ دَ ] (مص ) متفرق ساختن . پریشان کردن . افشانیدن . (برهان ). پراگندن . پراگنده ساختن : دلم ز گردش ایام ریش بود فلک نمک نگر که چگونه بر آن بپیراگ
پیرانداخلغتنامه دهخداپیرانداخ .(اِ) تیماج و سختیان ، و آن کیسه ٔ درازیست که از پارچه دوزند. پرنداخ . (آنندراج ). رجوع به پرنداخ شود.