پیاله دارلغتنامه دهخداپیاله دار. [ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) که پیاله دارد. خداوند پیاله . صاحب پیاله . || که محافظت پیاله با اوست . رکابدار. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ذیل کلمه ٔ رکابد
پیاله دارانلغتنامه دهخداپیاله داران . [ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) ج ِ پیاله دار. || تیره ای از دولپه ای بی گلبرک ، بیشتر درختان منطقه ٔ معتدله ٔ شمالی ازین تیره است و بیش از چهارصد جنس آن
پیاله دارانفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهتیرهای از دولپهایهای بیگلبرگ که میوۀ آنها در پیالهای که از به هم پیوستن برگهای گل تشکیل میشود قرار میگیرد.
پیاله دارانلغتنامه دهخداپیاله داران . [ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) ج ِ پیاله دار. || تیره ای از دولپه ای بی گلبرک ، بیشتر درختان منطقه ٔ معتدله ٔ شمالی ازین تیره است و بیش از چهارصد جنس آن
غانفرهنگ انتشارات معین(اِ.) درختی است از تیرة پیاله داران و از دستة غان ها که دارای برگ هایی با دمبرگ دراز و دندانه دار و نوک تیز می باشد. از پوست آن در برخی نقاط مخصوصاً در روسیه نو
فندقفرهنگ انتشارات معین(فَ یا فُ دُ) (اِ.) درختی است از تیرة پیاله داران ، دارای برگ های پهن و دندانه دار، دانة آن کوچک و گرد با پوست سخت و مغز آن خوش طعم است .
پیالهلغتنامه دهخداپیاله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) قدح آبگینه . (لغت نامه ٔ اسدی ). کاسه ٔ خرد که در آن شراب خورند و آن از شیشه و بلور بوده است . جام . پیغاله . (عنصری ). رجوع به پیغال
غانلغتنامه دهخداغان . (اِ) دسته ٔ غانها از تیره ٔ گیاهان پیاله دار که نوع مشهور آن غان است . (گیاه شناسی گل گلاب ص 278). || نوع مشهور از دسته ٔ غانها . (گیاه شناسی گل گلاب ص 27