پکهلغتنامه دهخداپکه . [ پ ِ ک ِ ] (اِخ ) ژان . طبیب و کالبدشکاف فرانسوی . متولد در دیپ مولد 1622 و وفات 1674 م . او کاشف مجاری کیلوس است .
بسراقلغتنامه دهخدابسراق . [ ب ُ ] (معرب ، اِ) یاقوت زرد که در هند پکهراج گویند. (غیاث ). یاقوت زرد و این ظاهراً هندی معرب است و اصلش پُکهراج و پُکهراک است . (از آنندراج ). زبرجد.
پشتولغتنامه دهخداپشتو. [ پ َ / پ ُ ] (اِخ ) یا پختو نام لهجه ای در افغانستان و آن شعبه ای است از زبانهای ایرانی . (دائرةالمعارف اسلامی ج 1 ص 152). پشتو ظاهراً از لفظ پشتون یا پخ
تبریزلغتنامه دهخداتبریز. [ ت َ ] (اِخ ) نام شهری است در آذربایجان در اقلیم پنجم ... و مردم آنجا اکثر آهنگرند و جلال الدین سیوطی در لب الالباب نوشته که تبریز بالکسر شهری است قریب
مندللغتنامه دهخدامندل . [ م َ دَ ] (اِ) خط عزیمت بود که معزمان کشند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 322). دایره ای را گویند که عزایم خوانان بر گرد خود بکشند و در میان آن نشسته عزایم و