پژوهلغتنامه دهخداپژوه . [ ] (اِخ ) صاحب ریاض الشعراء آنرا نام دهی از مضافات اصفهان دانسته و نام دیگر آن بقول مؤلف مذکور شقر است (؟). (تعلیقات لباب الالباب ج 1 ص 359).
پژوهلغتنامه دهخداپژوه . [ پ ِ / پ َ ] (اِمص ) بازجستن بود. (لغت نامه ٔ اسدی ). تفحص . تجسس . || پرسش . بازخواست . || (نف ) جوینده . طالب . خواهنده . تفحّص کننده . و به این معنی
پژوهفرهنگ انتشارات معین(پِ) (اِمص .) 1 - بازجُستن ، جست و جو کردن . 2 - مؤاخذه ، بازخواست . 3 - در ترکیب با واژه های دیگر معنای پژوهنده می دهد مانند: دانش پژوه .
پژوهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. = پژوهیدن۲. پژوهنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دانشپژوه، دینپژوه.
دانش پژوهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهپژوهندۀ علم و دانش؛ طالب علم؛ جویای دانش؛ خواهان علم و فضل: ◻︎ چنین داد پاسخ که دانشپژوه / همی سر برافرازد از هر گروه (فردوسی: ۶/۹۴).
پژوهیدنلغتنامه دهخداپژوهیدن . [ پ ِ / پ َ دَ ] (مص ) پژوهش کردن . جویا شدن . پی جوئی کردن . بازجوئی کردن . بازجستن دانستن را. جستجو کردن . فحص . تفحص . جس ّ. (تاج المصادر بیهقی ).
پژوهیدهلغتنامه دهخداپژوهیده . [ پ ِ / پ َ دَ / دِ ] (ن مف ) پژوهش کرده . بازجسته . کاویده : سخن شد پژوهیده از هر دری ز شاهی و تاج و ز هر کشوری . فردوسی . || خردمند. عاقل . دانا. زی
پژوهش کردنلغتنامه دهخداپژوهش کردن . [ پ ِ / پ َ هَِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پژوهیدن . جویا شدن . پی جوئی کردن . بازجوئی کردن . بازجستن . جستجو کردن . تفحص کردن . تجسس کردن . تحقیق کردن .