پازیرلغتنامه دهخداپازیر. (اِ مرکب ) چوبی را گویند که در زیر سقفی یا دیواری که قصور کرده باشد فروزنند تا نیفتد. (برهان ). و ظاهراً مصحف پادیراست . رجوع به پادیر و رجوع به پاذیر و
پرازیسلغتنامه دهخداپرازیس . [ ی ِ ] (اِخ ) یکی از بلاد لاکونیا بود که مردم اطینه در سال دوم جنگهای پلوپونزوس آنرا ویران کردند. (تمدن قدیم فوستل دُکولانژ).
پیازیلغتنامه دهخداپیازی . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 19 هزارگزی باختر فریمان و 8 هزارگزی باختر شوسه ٔ عمومی مشهد بفریمان . دامنه ، معتدل
پیازیلغتنامه دهخداپیازی . (ص نسبی ) منسوب به پیاز. || آلوده به پیاز. || برنگ پوست پیاز سرخ . برنگ پوست سرخ بعضی پیازها. پیازکی . چیزیکه رنگ پیاز داشته باشد چون لعل پیازی و اشک پی
پیچازیلغتنامه دهخداپیچازی . (ص نسبی ) پچازی . شطرنجی . با نقش خانه های چهارگوش (پارچه ). خانه خانه چون شطرنج (جامه ). خانه شطرنجی . بخانه های چهارگوشی نقش شده .
شطرنجیلغتنامه دهخداشطرنجی . [ ش ِ / ش َ رَ] (ص نسبی ) منسوب به شطرنج . (ناظم الاطباء). کسی که شطرنج بازی می کند. (ناظم الاطباء). مرادف شطرنج باز است . (آنندراج ). شطرنج باز. (غیاث
پازیرلغتنامه دهخداپازیر. (اِ مرکب ) چوبی را گویند که در زیر سقفی یا دیواری که قصور کرده باشد فروزنند تا نیفتد. (برهان ). و ظاهراً مصحف پادیراست . رجوع به پادیر و رجوع به پاذیر و
پرازیسلغتنامه دهخداپرازیس . [ ی ِ ] (اِخ ) یکی از بلاد لاکونیا بود که مردم اطینه در سال دوم جنگهای پلوپونزوس آنرا ویران کردند. (تمدن قدیم فوستل دُکولانژ).