پریدگویش اصفهانی تکیه ای: beparâ طاری: bepparâ طامه ای: bopparâ طرقی: bepparâ کشه ای: bepparâ نطنزی: bapparâ
پریدگویش خلخالاَسکِستانی: bəparrəs دِروی: par.əš bə.gat شالی: par.əš bə.gat کَجَلی: bo.vvâšt کَرنَقی: bəvašt کَرینی: parəš bəgat کُلوری: parəš bəgat گیلَوانی: bəvašt لِردی: p
پریدگویش کرمانشاهکلهری: pařɪ گورانی: pařɪ سنجابی: pařɪ کولیایی: apařɪ زنگنهای: pařɪ جلالوندی: pařɪ زولهای: pařɪ کاکاوندی: pařɪ هوزمانوندی: pařɪ
پریدوشلغتنامه دهخداپریدوش . [ پ َ ] (ق مرکب ) شب پیش از دوش . پریشب . این لفظ قیاساً باید چنین باشد. مرکب از دو جزء پری و دوش اما در فرهنگها پرندوش است و پریدوش دیده نشده است . مر
پریدارلغتنامه دهخداپریدار. [ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه جن داشته باشد.کسی که جن او را گرفته باشد. پری گرفته : چون پریداران درخت گل همی لرزد ز بادچون پری بندان بر او بلبل همی افسون کند.
perkedدیکشنری انگلیسی به فارسیپرید، باد کردن، جوشیدن، سینه جلو دادن، صاف کردن، خود را گرفتن، سربالاگرفتن، اراستن