پرشدگی دهانۀ آتشفشانcrater fillواژههای مصوب فرهنگستانگدازۀ منجمدشده در کف دهانۀ آتشفشانی که با اخگره و واریزههای حاصل از هوازدگی همراه است
پردگیلغتنامه دهخداپردگی . [ پ َ دَ / دِ ] (ص نسبی ) هر چیز پوشیده . مستور. محتجب . مُخَدَّر. مخدّره . مُستّره . مستوره . مُقَنَّع. نقابدار : سراپرده کشیده ابر دی ماه چو روی ویس گ
رگة برافزایشیaccretion veinواژههای مصوب فرهنگستانرگهای که براثر پُرشدگی پیدرپی یک مجرا و بازشدگی دوبارة آن از راه توسعة شکستگیها در زونی (zone) که در آن کانیسازی روی میدهد، بهوجود میآید
شاهرگلغتنامه دهخداشاهرگ . [ رَ ] (اِ مرکب ) رگ جان که بتازی حبل الورید گویند. (بهار عجم ) (آنندراج ). دو رگ درشت گردن . شهرگ . (یادداشت مؤلف ) : مریض عشق چون نبضی که بندد تسمه ف
نیامدmisrunواژههای مصوب فرهنگستانعیبی که میتواند شامل بسیاری از ریختگیهای نامطلوبی شود که براثر قطع جریان مذاب ریختهشده در قالب بهعلت سرد شدن زودهنگام مذاب پدید میآید و سبب پرنشدگی قطعۀ ر
صوفیهلغتنامه دهخداصوفیه . [ فی ی َ / ی ِ] (اِخ ) پیروان طریقه ٔ تصوف . اهل طریقت . آنان که ازطریق ریاضت و تعبد، طالب راه یافتن به حق و حقیقت اند. گروهی که از اواخر قرن دوم هجری د
خرگهلغتنامه دهخداخرگه . [ خ َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف خرگاه که جا و محل وسیع باشد. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). || چادر خیمه ٔ بزرگ مدور و سراپرده ٔ بزرگ . (از برهان قاطع) :