پرانهلغتنامه دهخداپرانه . [ پ َ ن َ ] (اِخ ) شهری است . (لغت نامه ٔ اسدی ) (صحاح الفرس ). نام شهری و مدینه ای است نامعلوم . (برهان ). و ظاهراً شهری است به ماوراءالنهر : سپه کشید
پرزنهلغتنامه دهخداپرزنه . [ پ ِ رِ ن َ / ن ِ ] (اِ) در تداول خانگی آنچه به نوک انگشت ابهام و سبابه توان گرفتن از آرد و پست و نمک و شکر و فلفل کوبیده و جز آن . پرزه .
پرغونهلغتنامه دهخداپرغونه . [ پ َ ن َ / ن ِ ] (ص ) زشت و نازیبا. (جهانگیری ). هر چیز که زشت و نازیبا باشد. (برهان ). فرخچ . (رشیدی ). فرخج . (لغت نامه ٔ اسدی ) (جهانگیری ). || خشن
پرنه قپانلغتنامه دهخداپرنه قپان . [ ] (اِخ ) ناحیتی است در سنجاق اووه ٔ ارزروم . مرکب از 13 قریه . (قاموس الاعلام ).
پرانهلغتنامه دهخداپرانه . [ پ َ ن َ ] (اِخ ) شهری است . (لغت نامه ٔ اسدی ) (صحاح الفرس ). نام شهری و مدینه ای است نامعلوم . (برهان ). و ظاهراً شهری است به ماوراءالنهر : سپه کشید
پرزنهلغتنامه دهخداپرزنه . [ پ ِ رِ ن َ / ن ِ ] (اِ) در تداول خانگی آنچه به نوک انگشت ابهام و سبابه توان گرفتن از آرد و پست و نمک و شکر و فلفل کوبیده و جز آن . پرزه .
پرغونهلغتنامه دهخداپرغونه . [ پ َ ن َ / ن ِ ] (ص ) زشت و نازیبا. (جهانگیری ). هر چیز که زشت و نازیبا باشد. (برهان ). فرخچ . (رشیدی ). فرخج . (لغت نامه ٔ اسدی ) (جهانگیری ). || خشن
پرنه قپانلغتنامه دهخداپرنه قپان . [ ] (اِخ ) ناحیتی است در سنجاق اووه ٔ ارزروم . مرکب از 13 قریه . (قاموس الاعلام ).