پوژولالغتنامه دهخداپوژولا. (اِخ ) (ژان ژزف فرانسوا) مورخ فرانسوی . مولد لافار (بوش - دورن ) (1808 - 1880 م .).
پژولانیدنلغتنامه دهخداپژولانیدن . [ پ َ دَ ] (مص ) رنجه کردن : گر روان من پژولانند زودصد در محنت بر ایشان برگشود.مولوی .
پوکولائیسلغتنامه دهخداپوکولائیس . [ پ ُ ک ُ ] (اِخ ) یکی از یاران پارمِن یُن در کنکاش کشتن اسکندر مقدونی . (ایران باستان ج 2 ص 1661). || یکی از سرداران اسکندر مقدونی . (ایران باستان
پژولانیدنفرهنگ انتشارات معین(پِ دَ) (مص م .) = پژولاندن : 1 - پژمرده کردن . 2 - رنجه کردن . 3 - نرم گردیدن .
پژولاندنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. پژمرده ساختن.۲. افسرده کردن.۳. رنجه کردن: ◻︎ گر روانم را پژولانند زود / صد در محنت بر ایشان برگشود (مولوی: ۹۸۱).
پژولانیدنلغتنامه دهخداپژولانیدن . [ پ َ دَ ] (مص ) رنجه کردن : گر روان من پژولانند زودصد در محنت بر ایشان برگشود.مولوی .
پوکولائیسلغتنامه دهخداپوکولائیس . [ پ ُ ک ُ ] (اِخ ) یکی از یاران پارمِن یُن در کنکاش کشتن اسکندر مقدونی . (ایران باستان ج 2 ص 1661). || یکی از سرداران اسکندر مقدونی . (ایران باستان