پوچلغتنامه دهخداپوچ .(ص ) کاواک . پوک . بی مغز. میان تهی : پسته ٔ پوچ . گردکان پوچ . بادام ، تخمه ، فندق پوچ . || هیچ . مهمل . ناچیز. سخت کم . بسیار قلیل . و رجوع به پُچ شود.-
انکاريةدیکشنری عربی به فارسیپوچ گرايي , اعتقاد به تباهي و فساد دستگاههاي اداري و لزوم از بين رفتن انها , انکار همه چيز , عقايد نهيليستي