پولابلغتنامه دهخداپولاب . (اِ) بمعنی حس باشد. (برهان قاطع). و ظاهراً پولاب و پولابی هر دو مجعول باشد.
پولابیلغتنامه دهخداپولابی . (ص نسبی ) منسوب به پولاب . حسی باشد یعنی آنچه بحس و نظر درآید. (برهان ). و رجوع به پولاب شود.
پولادمخلبلغتنامه دهخداپولادمخلب . [ م ِ ل َ ] (ص مرکب ) که مخلب و چنگال از پولاددارد. که مخلبی قوی دارد. پولادچنگ . فولادین چنگال .
پولادلغتنامه دهخداپولاد. (اِخ ) ابن شادی بیک .از فرزندان جوجی خان بن چنگیزخان (بیست و ششمین ) حاکم دشت قبچاق . (حبیب السیر چ خیام . تهران ج 3 ص 76).
پولاد کانیلغتنامه دهخداپولاد کانی . [ دِ ] (ترکیب وصفی ) فولاد معدنی . شاپورکان . شابرقان . ذکر. اسطام .
پولابیلغتنامه دهخداپولابی . (ص نسبی ) منسوب به پولاب . حسی باشد یعنی آنچه بحس و نظر درآید. (برهان ). و رجوع به پولاب شود.
پولادمخلبلغتنامه دهخداپولادمخلب . [ م ِ ل َ ] (ص مرکب ) که مخلب و چنگال از پولاددارد. که مخلبی قوی دارد. پولادچنگ . فولادین چنگال .
پولادلغتنامه دهخداپولاد. (اِخ ) ابن شادی بیک .از فرزندان جوجی خان بن چنگیزخان (بیست و ششمین ) حاکم دشت قبچاق . (حبیب السیر چ خیام . تهران ج 3 ص 76).
پولاد کانیلغتنامه دهخداپولاد کانی . [ دِ ] (ترکیب وصفی ) فولاد معدنی . شاپورکان . شابرقان . ذکر. اسطام .
پولادوندلغتنامه دهخداپولادوند. [ وَ ] (اِخ ) تیره ای از طائفه ٔ چهار لنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76). دارای شعب هیودی ، سالاروند، خانه جمالی ، خانه قائدی ، گراوند.