پوششفرهنگ مترادف و متضاد۱. تنپوش، جامه، لباس ۲. استتار، پرده، جلباب، حجاب، حفاظ، غاشیه، غطا ۳. حمایت، محافظت، مراقبت
پوششدیکشنری فارسی به انگلیسیblanket, case, casing, cloak, clothing, coating, cot, cover, coverage, covering, coverlet, encrustation, envelope, envelopment, hull, mantle, mask, overlay, pat
پوششلغتنامه دهخداپوشش . [ ش ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از پوشیدن . عمل پوشیدن : هریک برگی از درختان بهشت برخود نهادند و بدان پوشش کردند. (قصص الأنبیاء ص 19). || (اِ) ستر. حجاب . غطاء
پوششفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد جلد، روکش، فرش▼، سرپوش، رویه، لایه، سقف▼، چادر▼، سایبان▼، پوست▼، پوشش زمین▼، زمین، روتختی▼، روکار▼ منسوج، لباس، حجاب، پوشاک آستر تزیین اندود، ایزولا
قرص جوشانeffervescent tabletواژههای مصوب فرهنگستانقرصی بدون پوشش، معمولاً حاوی ترکیبات اسیدی یا موادی نظیر کربنات یا بیکربنات که در تماس با آب گاز دیاکسید کربن آزاد میکند
رودهرهشیenteric-coatedواژههای مصوب فرهنگستانپوشش ویژۀ برخی از قرصها یا کپسولها که مانع از آزاد شدن و جذب محتویات آنها قبل از رسیدن به روده میشود
ایزارلغتنامه دهخداایزار. (اِ) شلوار. زیرجامه . پوشش . پای ازار : آهن کن و ز جای بجه گرد برانگیزکخ کخ کن و برگرد و بدر بر پس ایزار. حقیقی صوفی .دست بدستار برد و سیم بتو دادپشت بدو
دیسکلغتنامه دهخدادیسک . (فرانسوی ، اِ) صفحه غضروفی که بین پیکر مهره های ستون فقرات قرار دارد و حرکت مهره ها را آسان میکند. این صفحه بطور طبیعی بوسیله ٔ حلقه ای از بافت فیبروز در