پرسخنیلغتنامه دهخداپرسخنی . [ پ ُ س ُ خ ُ / خ َ ] (حامص مرکب ) پرگوئی . بسیارگوئی . پرحرفی . روده درازی . پرچانگی .
پوسانیدنلغتنامه دهخداپوسانیدن . [ دَ ] (مص ) بپوسیدن داشتن . تبلیة. ابلاء. پوساندن . پوسیده کردن . بگردانیدن صورت چیزیست اعم از تر و خشک با گذرانیدن زمان بر او یا بعلاجی . (ذخیره ٔ
خنیورلغتنامه دهخداخنیور. [ خ َ / خ ُ وَ ] (اِخ ) پل صراط.(ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (آنندراج ) : ترا هست محشر رسول حجازدهنده ز پول خنیور جواز. عنصری .همیدون بپول خنیور گذار. اسد
پوللغتنامه دهخداپول . (اِ) از پهلوی پوهل . پُل . قنطرة. جسر. و به این معنی درزبانهای ایرانی بسیار کهنسال است . طاق و سقف گونه ای که بر رودی یا نهر و مادی بر عرض آن بندند گذشتن
قانع جرفادقانیلغتنامه دهخداقانع جرفادقانی . [ ن ِ ع ِ ج ُ دَ ] (اِخ ) نامش محمد و در بدایت عمر نساجی کردی پس از آن روی بصحبت فضلا آوردی . غزل و قصیده هر دو را میگوید و اینک نمونه ای از اش
حفصةلغتنامه دهخداحفصة. [ ح َ ص َ ] (اِخ ) نام ام المؤمنین دختر عمربن الخطاب (رض )، زوجه ٔرسول اکرم (ص ) است . او در اول زن مردی از قبیله ٔ سهم موسوم به خنیس بن حذافه بود. وی خو