پوستگاللغتنامه دهخداپوستگال . (اِ مرکب ) پوست بی موی که زیر دنبه ٔ گوسفند و زیر مقعد گوسفند باشد.(از برهان ). پوستگاله . پوست دبر گوسفند که سرگین ازمویهای آن آویخته است . (برهان ). حمیرة : از غلام آنکه زی عیال آیداو ز دنبه بپوستگال آید.سنائی
پوستگالفرهنگ فارسی عمید۱. پوست زیر دنبۀ گوسفند.۲. پوست دنبۀ گوسفند که پشکل از آن آویخته باشد: ◻︎ دوستی کز پی پیاله کنند / بدل دنبه پوستگاله کنند (سنائی: مجمعالفرس: پوستگاله).
پوستگالهلغتنامه دهخداپوستگاله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) پوستگال : دوستی کز پی پیاله کنندبدل دنبه پوستگاله کنند. سنائی .و ایمان بزرگ آب است ... ولیکن این خاشاک وسوسه ها و پوستگاله ها و چرم پاره ها و تخ
پوستگالهلغتنامه دهخداپوستگاله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) پوستگال : دوستی کز پی پیاله کنندبدل دنبه پوستگاله کنند. سنائی .و ایمان بزرگ آب است ... ولیکن این خاشاک وسوسه ها و پوستگاله ها و چرم پاره ها و تخ