پوزنلغتنامه دهخداپوزن . [ پ ُ زَ ] (اِخ ) نام بخشی از آروش ولایت پری وا. کنار رود رن بفرانسه . دارای راه آهن و 2750 تن سکنه .
پوزنلغتنامه دهخداپوزن . [ پ ُ زِ ] (اِخ ) پوسنان ، بفرانسه پوزنانی . نام شهری مستحکم ، مرکز ایالتی بهمین نام در پروس کنار نهر وارته ، واقع در 255 هزارگزی شرقی برلن و دارای 68315
پوزنلغتنامه دهخداپوزن . [ پ ُ زِ ] (اِخ ) یکی از ایالات کشور پروس محدود ازطرف شمال بخود پروس و از سوی مغرب به براندنبورگ و از جنوب به سیلیریا و از مشرق به لهستان بمساحت 28956 هز
پوزنلغتنامه دهخداپوزن . [ زَ ] (اِ) زمینی را گویند که بجهت زراعت کردن پاک کرده باشند. (برهان ). پوژن . (شرفنامه ).
پازنلغتنامه دهخداپازن . [ زَ ] (اِ) رَنگ . بز کوهی . (برهان ). وَعل فارسی . اُیَّل . تیس جبلی . بُزل (مولَّد پازهر حیوانی ) .
پازنامهلغتنامه دهخداپازنامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) لقب . قِزی . علاقیه . قِزب . (منتهی الارب ). و رجوع به پاچنامه و پاژنامه شود.
mockingدیکشنری انگلیسی به فارسیمسخره، مسخره کردن، تقلید در اوردن، استهزاء کردن، دست انداختن، عقیم کردن، خندیدن
پوژنلغتنامه دهخداپوژن . [ ژَ ] (اِ) آبله ها که از کثرت کار بدست پدید آید. || زمین پاک . (آنندراج ). زمین پاک کرده . (شرفنامه ٔ منیری ). پوزن . (برهان ).