پوزمال دادنلغتنامه دهخداپوزمال دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) مالش دادن پوز کسی . تنبیه وی را بفعل یا بقول .
پوْزماْلیْگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی شکست دادن ، چیره شدن ، موفق شدن ، انتقام ، کینه جویی موفقیت آمیز
پوزمالیفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. مالش دادن پوز.۲. [مجاز] تنبیه کردن کسی با دشنام، کتک، یا جریمه.
پوزمال دادنلغتنامه دهخداپوزمال دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) مالش دادن پوز کسی . تنبیه وی را بفعل یا بقول .
دیدولغتنامه دهخدادیدو. [ دُ ] (اِخ ) بانی و ملکه ٔ افسانه ای کارتاژ.دختر شاه صور بود و گویند الیسا نام داشت . شوهرش بدست برادرش پوگمالیون که بجای پدر بسلطنت صور نشست بقتل رسید.