عذر تقصیرلغتنامه دهخداعذر تقصیر. [ ع ُ رِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پوزش خواهی . از گناه : انابت مفید نباشد، نی راه بازگشتن آنگاه مهیا و نه عذر تقصیرات خواستن . (کلیله و دمنه ).
عذرخواهیلغتنامه دهخداعذرخواهی . [ ع ُ خوا / خا ] (حامص مرکب ) پوزش طلبیدن . پوزش خواستن . پوزش طلبی . بهانه آوری . پوزش خواهی . طلب عفو کردن : گرچه موقوف نیست شاهی من بر مدارا و عذر
عذرفرهنگ انتشارات معین(عُ ذْ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) پوزش خواستن . 2 - (اِ.) بهانه ، بهانه ای ک ه هنگام پوزش خواهی آورده می شود. 3 - (عا.) عادت ماهانه ، رگل .
عذرآوریلغتنامه دهخداعذرآوری . [ ع ُ وَ ] (حامص مرکب ) بهانه آوری . معذرت خواهی . پوزش خواهی : چنان کن که فردا در آن داوری نگیرد زبانت به عذرآوری . نظامی .بزرگان لشکر به عذرآوری پشی
امیرکبیرلغتنامه دهخداامیرکبیر. [ اَ ک َ ] (اِخ ) میرزاتقی خان ، پسر محمدباقر فراهانی ، ملقب به اتابک اعظم و امیر نظام و امیرکبیر. بزرگترین رجل سیاسی دو قرن اخیر ایران و از بزرگترین