پورکندلغتنامه دهخداپورکند. [ ک َ ] (اِ)طاق و ایوان و منزل را گویند و به این معنی با زاء نقطه دار هم بنظر آمده است و در بعض لغت نامه ها آن را گنبدخانه و طاق منزل گفته اند. رجوع به
پرکندهلغتنامه دهخداپرکنده . [ پ َ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) کنایه از درمانده و عاجز شده باشد. (برهان ). || پراکنده : از آن قصائد پرکنده دفتری کردم . ازرقی .کند باد پرکنده خاک مرانبی
پورندرلغتنامه دهخداپورندر. [ رِ دَ ] (اِخ ) نام «اندرا» بنابر آنچه در بشن پران است . (ماللهند بیرونی ص 194).
پورمندلغتنامه دهخداپورمند. [ م َ ] (ص مرکب ) صاحب پسر. (انجمن آرای ناصری ) (جهانگیری ). صاحب برهان گوید: صاحب فرزند و عیالمند را گویند. || (اِ) با ثانی مجهول نام گیاهی است خوشبو.
پورندانلغتنامه دهخداپورندان . [ رَ ] (اِخ ) نام یکی از ییلاقات اشکور گیلان . (سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 21).
پیرکندیلغتنامه دهخداپیرکندی . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اواوغلی بخش حومه ٔ شهرستان خوی .واقع در 23هزارگزی شمال خاوری خوی و 5هزارگزی شمال شوسه ٔ خوی به جلفا. دامنه ، معتدل ، مالا
پرکندهلغتنامه دهخداپرکنده . [ پ َ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) کنایه از درمانده و عاجز شده باشد. (برهان ). || پراکنده : از آن قصائد پرکنده دفتری کردم . ازرقی .کند باد پرکنده خاک مرانبی
پورندرلغتنامه دهخداپورندر. [ رِ دَ ] (اِخ ) نام «اندرا» بنابر آنچه در بشن پران است . (ماللهند بیرونی ص 194).
پورمندلغتنامه دهخداپورمند. [ م َ ] (ص مرکب ) صاحب پسر. (انجمن آرای ناصری ) (جهانگیری ). صاحب برهان گوید: صاحب فرزند و عیالمند را گویند. || (اِ) با ثانی مجهول نام گیاهی است خوشبو.
پورندانلغتنامه دهخداپورندان . [ رَ ] (اِخ ) نام یکی از ییلاقات اشکور گیلان . (سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 21).