پوتیفارلغتنامه دهخداپوتیفار. [ ] (اِخ ) عزیز مصر، مولای یوسف بن یعقوب علیهماالسلام و او شوهر زلیخاست و آنگاه که زلیخا یوسف را بدریدن پیراهن خویش متهم کرد، پوتیفار یوسف را زندانی کر
پاتیمارلغتنامه دهخداپاتیمار. (اِ مرکب ) شتابزدگی . تعجیل . || پارنج . پامزد. و صاحب برهان گوید بزبان زند و پازند بهمین معنی آمده است .
پتیارهلغتنامه دهخداپتیاره . [ پ َت ْ رَ / رِ ] (اِ) در پهلوی پتیارَک بمعنی مخالفت و بغضاء و ستیز و خصوصاً مخلوقات اهریمنی که برای تباه کردن آفریدگان اهورمزدا پدید آمده اند و اصل ا
عزیزلغتنامه دهخداعزیز. [ ع َ] (اِخ ) شوهر زلیخا. (آنندراج ). در قرآن کریم ، به منزله ٔ صفتی است برای شخصی بنام پوتیفار (معرب ، فطیفر) که در دستگاه فرعون معاصر موسی (ع ) بسیار مق
اطفیرلغتنامه دهخدااطفیر. [ ] (اِخ ) شوهر زلیخا که وزیر یا عزیز «رییان » از عمالقه ٔ مصر بود. وی در میان مردم به لقب جبار شهرت داشت . او همان کسی است که حضرت یوسف را بسبب زیبایی خ
زلیخالغتنامه دهخدازلیخا. [ زَ / زُ ل َ ] (اِخ ) صاحبه ٔ یوسف (ع ). (منتهی الارب ). نام عاشقه و منکوحه ٔ مهتر یوسف (ع ). (شرفنامه ٔ منیری ). زن پاتیفار عزیز مصر و صاحبه ٔ یوسف پیغ
زلیخافرهنگ نامها(تلفظ: zolayxā) (عربی) (مؤنث ازلخ) ، به معنی جای لغزیدن پا (به لحاظ داشتن زیبایی زیاد) ؛ (در اعلام) نام پاتیفار عزیز مصر در زمان حضرت یوسف (ع) .
پاتیمارلغتنامه دهخداپاتیمار. (اِ مرکب ) شتابزدگی . تعجیل . || پارنج . پامزد. و صاحب برهان گوید بزبان زند و پازند بهمین معنی آمده است .