پهلغتنامه دهخداپه . [ پ َه ْ ] (اِ صوت ) کلمه ٔ تعجب است . کلمه ٔ تحسین است بمعنی خوشا و حبذا و آن هنگام تحسین یا حیرت آمیخته بر زبان رانند و مکرر نیز گویند و آن بدل وَه است .
پهلغتنامه دهخداپه . [ پ ِه ْ ] (اِ) مخفف پیه . وزد. پی . شحم . دژپه . درپه : دولت بمن نمیدهد از گوسفند چرخ از بهر درد دنبه و بهر چراغ په . خاقانی .صد جگر پاره شد ز هر سویی تا
پنتلغتنامه دهخداپنت . [ پ ُ ] (اِخ ) نام ولایت شمالی آسیای صغیر بر کنار پونتوکسن دریای سیاه (بحر اسود) و آن را به لاطینی پنتوس (بنطس عربی ) می گفتند. دولتی در آن سرزمین در عهد
په تیکلغتنامه دهخداپه تیک . [ پ ِ ] (اِخ ) ولایتی از تراکیه (آسیای صغیر). (ایران باستان ج 2 ص 1245).
په ریتاسلغتنامه دهخداپه ریتاس . [ پ ِ ] (اِخ ) نام سگ اسکندر مقدونی . || نام شهری که اسکندر بیاد سگ محبوب خود و پس از مرگ آن حیوان بنا کرد. (ایران باستان ج 2 ص 1793).
په کلااتیسلغتنامه دهخداپه کلااتیس . [ پ ِ ک ُ اُ ] (اِخ ) په سلاتیه . نام ناحیتی در حدود سند. (ایران باستان ج 2 ص 1766).