په وی یهلغتنامه دهخداپه وی یه . [ پ ِ ی ِ ] (اِخ ) از شهرهای یونان قدیم . خشایارشاآن را تسخیر کرده است . (ایران باستان ج 1 ص 798).
پهلغتنامه دهخداپه . [ پ َه ْ ] (اِ صوت ) کلمه ٔ تعجب است . کلمه ٔ تحسین است بمعنی خوشا و حبذا و آن هنگام تحسین یا حیرت آمیخته بر زبان رانند و مکرر نیز گویند و آن بدل وَه است .
پهلغتنامه دهخداپه . [ پ ِه ْ ] (اِ) مخفف پیه . وزد. پی . شحم . دژپه . درپه : دولت بمن نمیدهد از گوسفند چرخ از بهر درد دنبه و بهر چراغ په . خاقانی .صد جگر پاره شد ز هر سویی تا
آفرینلغتنامه دهخداآفرین . [ ف َ ] (اِ) زه . فری .فریش . افرا. آباد. خَه . خهی . بَه . بَه بَه . پَه . پَه پَه . زهی . پَخ پَخ . آخ . (برهان ). اَخ . (برهان ). بخ . وَه . وَه وَه
پهلویلغتنامه دهخداپهلوی . [ پ َ ل َ ] (اِخ ) (زبان و خط...) زبان پهلوی . زبان پهلو یا پهله ،پارت ، پرثوه ، پهلوانی . زبان متداول دوره ٔ اشکانیان و ساسانیان . فارسی میانه و آن میا
په پهلغتنامه دهخداپه په . [ پ َه ْ پ َه ْ ] (اِ صوت ) کلمه ای است از توابع که در هنگام تحسین با حیرت آمیخته گویند. (برهان ). آفرین . زه .مخفف واه واه . (غیاث ). مکرر په . به به :
په انلغتنامه دهخداپه ان . [ پ ِ اُ ] (اِخ ) پزشک خدایان . وی «مارس » را که بدست «دیوبد» مجروح شده بود، معالجه کرد.
په پنلغتنامه دهخداپه پن . [ پ ِ پ َ ] (اِخ ) لو ویو یا (په پن دلاندن ). مباشر کاخ «استرازی »، در زمان «کلوتر دوم »، «داگوبر اول » و «سی ژبر دوم ». وی پدر گری موالدو متوفی بسال 64