پهن کردنلغتنامه دهخداپهن کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) منبسط کردن . گستردن . باز کردن گستردنیها. گسترانیدن فرش و جز آن . فرش کردن ، انداختن ، چنانکه رختخواب و جز آن . بسط. انفراش
فانیدنلغتنامه دهخدافانیدن . [ دَ ] (مص ) تصفیه ٔ شکر نمودن و پالودن آن را. (آنندراج ). رجوع به پانیدن شود.