26 فرهنگ

5955 مدخل


پهلو

pahlo[w]

۱. پهلوان؛ مرد دلیر: ◻︎ به قلب اندرون پای خود را فشرد / به هر «پهلُوی» پهلویی را سپرد (نظامی۵: ۷۹۷).
۲. نیرومند.
۳. از مردم قوم پارت؛ قوم پارت: ◻︎ گزین کرد از آن نامداران سوار / دلیران جنگی ده‌ودوهزار ـ هم از پهلو، پارس، کوج و بلوج / ز گیلان جنگی و دشت سروج (فردوسی: ۲/۲۴۲).
۴. شهر: ◻︎ یکی لشکر از پهلو آمد به دشت / که از گَرد ایشان هوا تیره گشت (فردوسی: ۲/۱۵۲).

۱. جنب، کنار
۲. آغوش، بر
۳. کناره
۴. ضلع، قبل
۵. بطن، شکم

broadside, phase, side