فسفسةلغتنامه دهخدافسفسة. [ ف ِف ِ س َ ] (معرب ، اِ) در پهلوی اَسْپَسْت از زبان پهلوی بهیئت اسپسته یا پسپسته وارد سریانی شده و از سریانی به زبان عربی درآمده فصفصة شده . (از حاشیه
اسپستلغتنامه دهخدااسپست . [ اَ پ ِ / اِ پ ِ ] (اِ) علفی است که بترکی یونجه خوانند و معرّب آن فصفصه است و تخم آنرا بذرالرطبة گویند. (برهان ). اسفست . سپست . (جهانگیری ). قَضْب . ق