missedدیکشنری انگلیسی به فارسیاز دست رفته، از دست دادن، گم کردن، خطا کردن، نداشتن، اشتباه کردن، فاقد بودن، احساس فقدان چیزی را کردن
missesدیکشنری انگلیسی به فارسیاز دست رفته، دوشیزه، خطا، از دست دادن، گم کردن، خطا کردن، نداشتن، اشتباه کردن، فاقد بودن، احساس فقدان چیزی را کردن
misledدیکشنری انگلیسی به فارسیگمراه شده، گمراه کردن، فریب دادن، مغلطه کردن، مشتبه کردن، باشتباه انداختن
حضوریلغتنامه دهخداحضوری . [ ح ُ ] (ص نسبی ) مقابل غیابی .- تلگراف حضوری ؛ که مخاطِب و مخاطَب هر دو در تلگرافخانه باشند.- طبخ حضوری ؛ نوعی تفنن شکمخوارگان از شاهان و اعیان رجال ک