پزانیاسلغتنامه دهخداپزانیاس . [ پ ُ ] (اِخ ) از سرداران نامی اسپارت بود که به کمک آریستیدس ماردُنیوس سردار سپاه ایران را در محل پلاته شکست داد (479 ق .م .) لکن پس از چندی بر آن شد
پزانیدنلغتنامه دهخداپزانیدن . [ پ َ دَ ] (مص ) پزاندن . پختن .انضاج . (زوزنی ). || رسانیدن دمل و امثال آن : چون گندم که اندر شکم غذاست ... و چون بر بیرون نهی جراحتها را بپزاند. (ال
پزائیلغتنامه دهخداپزائی . [ پ َ ] (حامص ) حالت و چگونگی آنچه زود پزد. پزا بودن : این نخود را بشرط پزائی خریدیم .
پزانیاسلغتنامه دهخداپزانیاس . [ پ ُ ] (اِخ ) از سرداران نامی اسپارت بود که به کمک آریستیدس ماردُنیوس سردار سپاه ایران را در محل پلاته شکست داد (479 ق .م .) لکن پس از چندی بر آن شد
پزانیدنلغتنامه دهخداپزانیدن . [ پ َ دَ ] (مص ) پزاندن . پختن .انضاج . (زوزنی ). || رسانیدن دمل و امثال آن : چون گندم که اندر شکم غذاست ... و چون بر بیرون نهی جراحتها را بپزاند. (ال
پزائیلغتنامه دهخداپزائی . [ پ َ ] (حامص ) حالت و چگونگی آنچه زود پزد. پزا بودن : این نخود را بشرط پزائی خریدیم .