minorدیکشنری انگلیسی به فارسیجزئی، خردسال، رشته فرعی، شخص نابالغ، کهاد، صغیر، کوچکتر، خرد، کمتر، اصغر، صغری، پایین رتبه، محزون، کماد
خلافآمد عادتparadoxical intentionواژههای مصوب فرهنگستانروشی که در آن از مُراجع خواسته میشود، برخلاف تصور رایج، رفتاری را که با آن مشکل دارد بیشتر انجام دهد متـ . پادخواست