پنگلغتنامه دهخداپنگ . [ پ َ ] (اِ) خوشه ٔ خرما. (برهان قاطع). خوشه ٔ خرما پس از جدا کردن خرما که به مصرف سوختن میرسد. خوشه ٔ موز. || چوب که ترکان اغاج گویند. (برهان قاطع). || و
پنگلغتنامه دهخداپنگ . [ پ َ ] (اِ) کاسه ٔ مسین یا روئین پیمودن آب روان را که ته آن سوراخ تنگی کنند ودر آب گذارند چون پر گردد و در ته نشیند یک پنگ شودو اکثر آبیاران میدارند و در
پنگ پیالهواژهنامه آزادpenge piyāla ساعت آبی . کاسه ای را سوراخ کرده روی آب می گذاشتند تا کم کم پر شود موقع پر شدن زمان مورد نظر محاسبه می شود (برای تقسیم آب کشاورزی)
پنگارهلغتنامه دهخداپنگاره . [ پ ِ رَ / رِ ] (اِ) در فرهن-گ آنندراج بمعنی طشت و کاسه و طَبَق آمده ، و این ظاهراً تحریف پنگان است .
پنگاشتنلغتنامه دهخداپنگاشتن . [ پ ِ ت َ ] (مص ) نقش کردن .(آنندراج ). و ظاهراً این کلمه تحریف بنگاشتن است .
پنگانچهلغتنامه دهخداپنگانچه . [ پ َ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) مصغر پنگان . پنگان کوچک . فنجان کوچک . فنجانه . سوملة. طرجهارة. طرجهالة. (منتهی الارب ). قیف . راحتی . بتو. تکاب . تکاه .
پنگانلغتنامه دهخداپنگان . [ پ َ ] (اِ) طاسی باشد از مس و امثال آن که در بن آن سوراخ تنگی کنند بقدر زمانی معین یعنی چون آن طاس را بر روی آب ایستاده نهند بقدر آن زمان معین پر شود و