پنکیدنلغتنامه دهخداپنکیدن . [ پ ِ دَ ] (مص ) در فرهنگ شعوری (ج 1 ص 260). بمعنی با خود سخن گفتن و حدیث نفس آمده است و مجعول است .
پاکیدنلغتنامه دهخداپاکیدن . [ دَ ] (مص ) روفتن . ستردن : نیست از پاکیدن کفّار تیغت را ستوه نیست از بخشیدن اموال طبعت را ملال . رشیدی سمرقندی .پاک کردن . (شعوری ).
پلکیدنلغتنامه دهخداپلکیدن . [ پ َ / پ ِ ل َ / ل ِ دَ ] (مص ) افتان و خیزان یا با ضعف و سستی رفتن . چنانکه بیمار یا کودکی . آهسته و آرام رفتن (در تداول عوام )، چون بچه ٔ نوراه که ر
پندیدنلغتنامه دهخداپندیدن . [ پ َ دی دَ ] (مص ) نصیحت کردن . (برهان قاطع). پند کردن . اندرز کردن . || نصیحت پذیرفتن و نصیحت شنیدن و قبول کردن . (برهان قاطع).
پنجیدنلغتنامه دهخداپنجیدن . [ پ َ دَ ] (مص ) صاحب فرهنگ شعوری از مشکلات احمدبن اسماعیل نقل می کند که پنجیدن بمعنی پاره کردن است .
پاکیدنلغتنامه دهخداپاکیدن . [ دَ ] (مص ) روفتن . ستردن : نیست از پاکیدن کفّار تیغت را ستوه نیست از بخشیدن اموال طبعت را ملال . رشیدی سمرقندی .پاک کردن . (شعوری ).
پلکیدنلغتنامه دهخداپلکیدن . [ پ َ / پ ِ ل َ / ل ِ دَ ] (مص ) افتان و خیزان یا با ضعف و سستی رفتن . چنانکه بیمار یا کودکی . آهسته و آرام رفتن (در تداول عوام )، چون بچه ٔ نوراه که ر
پندیدنلغتنامه دهخداپندیدن . [ پ َ دی دَ ] (مص ) نصیحت کردن . (برهان قاطع). پند کردن . اندرز کردن . || نصیحت پذیرفتن و نصیحت شنیدن و قبول کردن . (برهان قاطع).
پنجیدنلغتنامه دهخداپنجیدن . [ پ َ دَ ] (مص ) صاحب فرهنگ شعوری از مشکلات احمدبن اسماعیل نقل می کند که پنجیدن بمعنی پاره کردن است .