پنچر شدنلغتنامه دهخداپنچر شدن . [ پ َ چ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سوراخ شدن لاستیک چرخ اتوموبیل و امثال آن و بیرون شدن هوای آن .
پرشدنلغتنامه دهخداپرشدن . [ پ ُ ش ُدَ ] (مص مرکب ) مملو گشتن . امتلاء. ملاء : سرچشمه شاید گرفتن به بیل چو پر شد نشاید گذشتن به پیل . سعدی . || بسیار شدن : پشه چو پر شد بزند پیل ر
شاهرگلغتنامه دهخداشاهرگ . [ رَ ] (اِ مرکب ) رگ جان که بتازی حبل الورید گویند. (بهار عجم ) (آنندراج ). دو رگ درشت گردن . شهرگ . (یادداشت مؤلف ) : مریض عشق چون نبضی که بندد تسمه ف
پنچر شدنلغتنامه دهخداپنچر شدن . [ پ َ چ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سوراخ شدن لاستیک چرخ اتوموبیل و امثال آن و بیرون شدن هوای آن .
زاپاسspare tyre, conventional full-sized spareواژههای مصوب فرهنگستانچرخی اضافی در خودرو که در صورت لزوم با چرخ پنچرشده تعویض میشود