پنهاملغتنامه دهخداپنهام . [ پ َ ] (ص ) پنهان : هرچه پنهام کرده ٔ فلک است آه خاقانی آشکار کند. خاقانی .با اینکه عوام امروز نیز پنهام میگویند این شعر بی مؤید دیگری برای صحت این دع
پناملغتنامه دهخداپنام . [ پ َ ] (اِ) در اوستا پئیتی دان ّ و در پهلوی پدام و پندام و پنوم گویند. در آبان یشت ، کرده ٔ 29 آن عبارت است از جامه ای که در زیر زره پوشند. در فرگرد 14
پندآموزلغتنامه دهخداپندآموز. [ پ َ ] (نف مرکب ) آموزنده ٔ پند. ناصح . واعظ. اندرزگوی . || موجب عبرت . عبرت افزا. موجب انتباه : بوسه خواهم داد ویحک بند پندآموز را (؟)لاجرم زین بند چ
پنداملغتنامه دهخداپندام . [ ] (اِ) این صورت در شعری مغلوط از رودکی که شاید بدین صورت تصحیح توان کرد، آمده است : گیردی آب جوی را پندام چون بود بسته نیک راه ز خس .و در این حال شاید
پنامفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. روبند.۲. در آیین زردشتی، پارچۀ پنبهای سفید چهارگوشه که زردشتیان هنگامی که موبد در مقابل آتش مقدس اوستا میخواند و مراسم مذهبی بهجا میآورد جلو دهان آویزان
پناملغتنامه دهخداپنام . [ پ َ ] (اِ) در اوستا پئیتی دان ّ و در پهلوی پدام و پندام و پنوم گویند. در آبان یشت ، کرده ٔ 29 آن عبارت است از جامه ای که در زیر زره پوشند. در فرگرد 14
پندآموزلغتنامه دهخداپندآموز. [ پ َ ] (نف مرکب ) آموزنده ٔ پند. ناصح . واعظ. اندرزگوی . || موجب عبرت . عبرت افزا. موجب انتباه : بوسه خواهم داد ویحک بند پندآموز را (؟)لاجرم زین بند چ