پند دادنلغتنامه دهخداپند دادن . [ پ َ دَ] (مص مرکب ) نصیحت کردن . اندرز دادن . وعظ کردن . تذکیر. (تاج المصادر). تذکرة. عطة. (دهار). مناصحت . موعظت . نصاحت . نصاحیت . نُصح . (منتهی ا
دادنلغتنامه دهخدادادن . [ دَ ] (مص ) اسم مصدر آن دهش است . اعطاء. (ترجمان القرآن ). ایتاء. (ترجمان القرآن ). مقابل ِ گرفتن . در اختیار کسی گذاردن بدون برگرداندن . تسلیم کسی کردن
وعظلغتنامه دهخداوعظ. [ وَ ] (ع مص ) عِظَة. موعظه . پند دادن به سخنان دل نرم کننده . (ناظم الاطباء)(آنندراج ) (منتهی الارب ) (تعریفات ) (از اقرب الموارد). پند دادن . (ترجمان علا
مستشاردیکشنری عربی به فارسیرايزن , مشاور , راهنما , رهنمون , صدراعظم , رءيس دانشگاه , اندرز , مشاوره دو نفري , مشورت , تدبير , پند دادن (به) , توصيه کردن , نظريه دادن , رايزني , مستشار ,
عظةلغتنامه دهخداعظة. [ ع ِ ظَ ] (ع مص ) پند دادن کسی را به سخنان دل نرم کننده . (از منتهی الارب ). پند دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). نصیحت کردن و یادآوری کردن برای کسی از
موعظةلغتنامه دهخداموعظة. [ م َ ع ِ ظَ] (ع مص ) پند دادن کسی را به سخنان دل گرم کننده . (منتهی الارب ). وعظ. (ناظم الاطباء). پند دادن و موعظه کردن . (یادداشت مؤلف ). پند دادن . (