پنداملغتنامه دهخداپندام . [ ] (اِ) این صورت در شعری مغلوط از رودکی که شاید بدین صورت تصحیح توان کرد، آمده است : گیردی آب جوی را پندام چون بود بسته نیک راه ز خس .و در این حال شاید
پندآموزلغتنامه دهخداپندآموز. [ پ َ ] (نف مرکب ) آموزنده ٔ پند. ناصح . واعظ. اندرزگوی . || موجب عبرت . عبرت افزا. موجب انتباه : بوسه خواهم داد ویحک بند پندآموز را (؟)لاجرم زین بند چ
پندآموزلغتنامه دهخداپندآموز. [ پ َ ] (نف مرکب ) آموزنده ٔ پند. ناصح . واعظ. اندرزگوی . || موجب عبرت . عبرت افزا. موجب انتباه : بوسه خواهم داد ویحک بند پندآموز را (؟)لاجرم زین بند چ