پنافتنلغتنامه دهخداپنافتن . [ پ َ ت َ ] (مص ) صاحب فرهنگ شعوری گوید بمعنی مسدود شدن راه آب و سدها و امثال آن است و آن را پافته شدن نیز گویند. در جای دیگر دیده نشد و به شعوری نیز ا
پاتنلغتنامه دهخداپاتن . [ ت َ ] (اِخ ) گی . طبیب فرانسوی متولد بناحیت اوآز او بحسن قریحه و ذوق سلیم معروف و نامه های شیرین و دلپسند فکاهی او مشهور است .
پاتنلغتنامه دهخداپاتن . [ ت َ ] (اِخ ) هانری . عالم لاطینی فرانسوی مؤلف آثار عمده در باب تراژدی های یونان و شعر لاطینی . مولد 1793م . مطابق با 1208 هَ . ق . وفات بسال 1876م . م
پاتنلغتنامه دهخداپاتن . [ ت َ ] (فرانسوی ، اِ) کفشی که در گل پوشند. || تخت کفشی از چوب یا فلز که زیر آن تیغه ای آهنین از طول هست و آنرا برای لغزیدن و سُریدن روی یخ بزیر کفش بندن
پاتنگانلغتنامه دهخداپاتنگان . [ ت ِ ] (اِ) بادنجان . باذنجان : ریش چون بوگانا سبلت چون سوهاناسر بینیش چو بورانی پاتنگانا. ابوالعباس .سر و تن چون سر و تن پنگان از درون چون برون پاتن
پاتنهلغتنامه دهخداپاتنه . [ ت َ ن َ ] (اِخ ) شهری به هندوستان بر ساحل گنگ . دارای 12000 تن سکنه . صنایع آن ذوب فلز و بافتن قالی و محصول عمده ٔ آن تریاک است .
پاتنلغتنامه دهخداپاتن . [ ت َ ] (اِخ ) گی . طبیب فرانسوی متولد بناحیت اوآز او بحسن قریحه و ذوق سلیم معروف و نامه های شیرین و دلپسند فکاهی او مشهور است .
پاتنلغتنامه دهخداپاتن . [ ت َ ] (اِخ ) هانری . عالم لاطینی فرانسوی مؤلف آثار عمده در باب تراژدی های یونان و شعر لاطینی . مولد 1793م . مطابق با 1208 هَ . ق . وفات بسال 1876م . م
پاتنلغتنامه دهخداپاتن . [ ت َ ] (فرانسوی ، اِ) کفشی که در گل پوشند. || تخت کفشی از چوب یا فلز که زیر آن تیغه ای آهنین از طول هست و آنرا برای لغزیدن و سُریدن روی یخ بزیر کفش بندن
پاتنگانلغتنامه دهخداپاتنگان . [ ت ِ ] (اِ) بادنجان . باذنجان : ریش چون بوگانا سبلت چون سوهاناسر بینیش چو بورانی پاتنگانا. ابوالعباس .سر و تن چون سر و تن پنگان از درون چون برون پاتن
پاتنهلغتنامه دهخداپاتنه . [ ت َ ن َ ] (اِخ ) شهری به هندوستان بر ساحل گنگ . دارای 12000 تن سکنه . صنایع آن ذوب فلز و بافتن قالی و محصول عمده ٔ آن تریاک است .