پل فسالغتنامه دهخداپل فسا. [ پ ُ ل ِ ف َ ] (اِخ ) (نهر...) آبش شیرین ولی بسیار سنگین و ناگوار، از چشمه ٔ پیربناب برخاسته از صحرای قره باغ حومه ٔ شیراز و پل فسا گذشته به دریاچه ٔ م
پل فسالغتنامه دهخداپل فسا. [ پ ُ ل ِ ف َ ] (اِخ ) واقع در 16000 گزی شیراز کنار راه شیراز و جهرم میان اجوار و باباحاجی .
پللغتنامه دهخداپل . [ پ َ ] (اِ) کرت . کرد. کردو. مرزباشد و آن زمینی است که به جهت سبزی کاشتن یا چیزی دیگر مهیا سازند و کنارهای آن را بلند کنند. (برهان قاطع). کرت زمینی که برا
پللغتنامه دهخداپل . [ پ َ / پ ِ ] (اِ) پاشنه ٔ پای . عقب : دریغ این بر و برز و بالای تورکیب دراز و پل و پای تو. فردوسی (از فرهنگ رشیدی ).همیشه کفش و پلش را کفیده بینم من بجای
پللغتنامه دهخداپل . [ پ ِ ] (اِ) اشکلک خیمه و آن چوبکی باشد به مقدار چهار انگشت که ریسمانی بر کمر آن بندند و بدان بالا و پائین خیمه را بهم وصل کنند و آن به منزله ٔ گوی گریبان
چغالغتنامه دهخداچغا. [ چ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز که در 10 هزارگزی جنوب خاوری شیراز و یک هزارگزی راه شوسه ٔ شیراز به پل فسا واقع است . جلگه و
اجوارلغتنامه دهخدااجوار. [ ] (اِخ ) نام قریه ای است واقع در نیم فرسنگی میانه ٔ جنوب و مشرق شیراز. (فارسنامه ). و آن در کنار راه شیراز و جهرم ، میان شیراز و پل فسا است و در 6000 گ
محمودآبادلغتنامه دهخدامحمودآباد. [ م َ ](اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز، واقع در 15هزارگزی جنوب خاور شیراز و 3هزارگزی شوسه ٔ شیراز به پل فسا، با 157 تن سکنه .
دالکیلغتنامه دهخدادالکی . [ ل َ ] (اِخ ) نام رودی است از رودهای فارس و آن شامل دو شعبه ٔ اصلی است یکی موسوم به دالکی شرقی و دیگری موسوم به شاپورکه در ناحیه ٔ کولاک بهم میریزند. (
انگیختهلغتنامه دهخداانگیخته .[ اَ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) جنبانیده . (آنندراج ). || بلندشده . (ناظم الاطباء). افراخته شده . (ناظم الاطباء). بر پا شده : پسر دانست که دل آویخته ٔ اوست و