پلکانلغتنامه دهخداپلکان . [ پ ِل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) پله های متوالی از پائین به بالا ساخته و آن جمع پله است . نردبان و زینه پایه . (آنندراج ). مَرقات . رجوع به پله و پلگان شود : ن
پلیکسنلغتنامه دهخداپلیکسن . [ پ ُ س ِ ] (اِخ ) نام دختر پریام پادشاه مشهور تروا که در محاصره ٔتروا اسیر شد و اخیلوس شیفته ٔ جمال وی گردید و با موافقت دوستان و یاران میخواست که با
پیکان کندنلغتنامه دهخداپیکان کندن . [ پ َ / پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیکان کشیدن . برآوردن پیکان از ریش : سخت مشتاقیم پیمانی بکُن سخت مجروحیم پیکانی بکَن .سعدی .
بجعلغتنامه دهخدابجع. [ ب َ ج َ ] (ع اِ) مرغ ماهی خوار. پلیکان . مرغ سقا. (دزی ج 1). اینکه برخی پرنده شناسان آنرا مرادف قو دانسته اند اشتباه است . (از نشوء اللغة ص 78). پرنده ٔ
مرغ سقالغتنامه دهخدامرغ سقا. [ م ُ غ ِ س َق ْقا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حوصل . حواصل . سقای مرغان . پلیکان . رجوع به پلیکان و سقا در ردیف خود شود.
پرندگانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ن، پرنده، مرغ▼، جوجه، حیوان جوان پرستو، گنجشک، کلاغ، زاغ، سار، بلبل، هزاردستان، قناری، چلچله پرندگان آبی، مرغابی، غاز، اردک، قو، پنگوئن، مرغ ماه