پلیسهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. نوعی چین در لباس که بهصورت هماندازه و پشت سر هم قرار گرفته است.۲. لباسی که این نوع چین را داشته باشد: دامن پلیسه.
ریختهپیراییfettlingواژههای مصوب فرهنگستانبریدن و جدا کردن راهگاه و زواید فلزی و پلیسهها از قطعات ریختگی
کاظم آبادلغتنامه دهخداکاظم آباد. [ ظِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 40هزارگزی جنوب الیگودرز کنار راه مالرو بلبله به خاک پلیسه . دارای 30 ت
جامعةلغتنامه دهخداجامعة. [ م ِ ع َ] (ع ص ) تأنیث جامع. (اقرب الموارد). گردآورنده . فراهم آورنده . جمعکننده . || (اِ) طوق . (منتهی الارب ). غل . (مهذب الاسماء). غلی که بر گردن و
پلمسهلغتنامه دهخداپلمسه . [ پ َ م َ س َ / س ِ ] (اِ) بمعنی پلمس است . (برهان قاطع). در نسخه ٔ میرزا و در مؤید پلمه آورده بحذف سین . (فرهنگ سروری ). و نیز رجوع به پلمس شود.