پلوپزخانهلغتنامه دهخداپلوپزخانه . [ پ ُ ل َ / لُو پ َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جائی که در آن پلو پزند. پلوپزی .
پلوپزیلغتنامه دهخداپلوپزی . [ پ ُ ل َ / لُو پ َ ] (حامص مرکب ) عمل پختن پلو. ساختن پلو. طبخ پلو. || (اِ مرکب ) محلی که آنجا پلو پزند. پلوپزخانه .
پلوپس افروغیائیلغتنامه دهخداپلوپس افروغیائی . [ پ ِ لُپ ْ س ِ ؟ ] (اِخ ) مقصود از آن پلوپونس است . (ایران باستان ج 1 صص 705 - 706). و نیز رجوع به پلوپونز شود.
پلوپسلغتنامه دهخداپلوپس . [ پ ِ لُپْس ْ ] (اِخ )پلوپس برحسب اساطیر یونانی پسر تانتال پادشاه لیدی که پدرش او را بکشت و از جسد وی برای خدایان طعامی ساخت لکن از خدایان جز یک تن از آ
پلوپیداسلغتنامه دهخداپلوپیداس . [ پ ِ ل ُ ] (اِخ ) سردار و فرمانده قوای تب (طبس )، دوست اپامی نُنداس . وی در اخراج اسپارتیان از تب بسال 378 ق . م . دست داشت و در فتح لوکتر سهیم بود.
پلوپزخانهلغتنامه دهخداپلوپزخانه . [ پ ُ ل َ / لُو پ َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جائی که در آن پلو پزند. پلوپزی .
پلوپزیلغتنامه دهخداپلوپزی . [ پ ُ ل َ / لُو پ َ ] (حامص مرکب ) عمل پختن پلو. ساختن پلو. طبخ پلو. || (اِ مرکب ) محلی که آنجا پلو پزند. پلوپزخانه .
پزلغتنامه دهخداپز. [ پ َ ] (نف مرخم ) مخفف پزنده و این لفظ چون مزید مؤخردر آخر بسیاری از کلمات درآید: آجرپز. آشپز. آهک پز.پاچه پز. پی تی پز. پلوپز. چای پز. چلوپز. حلواپز. حلی