پلوس پرسالغتنامه دهخداپلوس پرسا. [ پ ُ پ ِ ](اِخ ) پلوس فارسی . پل ایرانی . حکیمی از مردم ایران .او راست کتابی در فلسفه بنام انوشیروان و در این کتاب جایگاه دانش را بالاتر از دین قرار
پلوسلغتنامه دهخداپلوس . [ پ ُ ] (اِ) مخفف چاپلوس است که فریب دادن به چرب زبانی باشد. (برهان قاطع). چرب زبانی و فریب . (فرهنگ خطی ). || (ص ) فریبنده که به چرب سخن مردم را از راه
پلوسلغتنامه دهخداپلوس . [ پ ُ ] (اِ) مخفف چاپلوس است که فریب دادن به چرب زبانی باشد. (برهان قاطع). چرب زبانی و فریب . (فرهنگ خطی ). || (ص ) فریبنده که به چرب سخن مردم را از راه
دانائوسلغتنامه دهخدادانائوس . (اِخ ) پسر پلوس پادشاهیست که بموجب افسانه های قدیم یونان بر قسمتی از مصر حکومت میکرد. (ترجمه ٔ تمدن قدیم فوستل دکولانژ ص 475 و 476). نام شخصیتی اساطیر
غریفابیلوسلغتنامه دهخداغریفابیلوس . [ غ ِ ] (اِخ ) تعریب گریوا پلوس . صاحب الحلل السندسیة (ج 2 ص 218) گوید: پس از آنکه فرنگیها کتلونیه (کاتالونْی ) را به تصرف آوردند در آنجا نه کنت بو
پلواسلغتنامه دهخداپلواس . [ پ َل ْ ] (اِ) فریب و چابلوسی باشد. (برهان قاطع). آن را پلوس نیز گویند. (آنندراج ).