پلنتاینلغتنامه دهخداپلنتاین . [ پ ِ ل َ ی ِ ] (اِ) بارتنگ . بارهنگ . خنگ . خرگوشک . خرگوش . خرغول . خرغوله . چرغول و چرغون . جرغول . جرغوله . ریم آهنگ . ریم آهنج . مُری زبانک . زبا
بلنتاینلغتنامه دهخدابلنتاین . [ ب َ ل َ ] (معرب ، اِ) بارهنگ ، که گیاهی است . (ازفرهنگ فارسی معین ) (از دزی ). رجوع به بارهنگ شود.
پلاتینفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهعنصر فلزی نقرهایرنگ، قابل تورق و مفتول شدن که در صنایع شیمیایی و الکتریکی، جواهرسازی، شکستهبندی، و دندانپزشکی کاربرد دارد؛ طلای سفید.