پلمسهلغتنامه دهخداپلمسه . [ پ َ م َ س َ / س ِ ] (اِ) بمعنی پلمس است . (برهان قاطع). در نسخه ٔ میرزا و در مؤید پلمه آورده بحذف سین . (فرهنگ سروری ). و نیز رجوع به پلمس شود.
پلمسلغتنامه دهخداپلمس . [ پ َ م َ ] (اِ) پلمسه . مضطرب شدن و دست و پا گم کردن . (برهان قاطع). اضطراب . || متهم ساختن . (برهان قاطع). || دروغ گفتن . (برهان قاطع).
پلمه سنگلغتنامه دهخداپلمه سنگ . [ پ َ م َ س َ ] (اِ) حجر متورق . سنگی که ورقه ورقه جدا شود. (از لغات فرهنگستان ).
پلمهلغتنامه دهخداپلمه . [ پ َ م َ / م ِ ] (اِ) لوحی که ابجد و غیر آن بر آن نویسند تا اطفال بخوانند. (برهان قاطع). تخته و تکه ٔ آهنی که نخست الف با برای آموختن کودکان نویسند. ||
پلمسلغتنامه دهخداپلمس . [ پ َ م َ ] (اِ) پلمسه . مضطرب شدن و دست و پا گم کردن . (برهان قاطع). اضطراب . || متهم ساختن . (برهان قاطع). || دروغ گفتن . (برهان قاطع).
پلمه سنگلغتنامه دهخداپلمه سنگ . [ پ َ م َ س َ ] (اِ) حجر متورق . سنگی که ورقه ورقه جدا شود. (از لغات فرهنگستان ).
پلمهلغتنامه دهخداپلمه . [ پ َ م َ / م ِ ] (اِ) لوحی که ابجد و غیر آن بر آن نویسند تا اطفال بخوانند. (برهان قاطع). تخته و تکه ٔ آهنی که نخست الف با برای آموختن کودکان نویسند. ||