پلمسلغتنامه دهخداپلمس . [ پ َ م َ ] (اِ) پلمسه . مضطرب شدن و دست و پا گم کردن . (برهان قاطع). اضطراب . || متهم ساختن . (برهان قاطع). || دروغ گفتن . (برهان قاطع).
پلمسفرهنگ انتشارات معین(پَ مَ) 1 - مضطرب شدن و دست و پا گم کردن ، اضطراب . 2 - متهم ساختن . 3 - دروغ گفتن .
پلمسهلغتنامه دهخداپلمسه . [ پ َ م َ س َ / س ِ ] (اِ) بمعنی پلمس است . (برهان قاطع). در نسخه ٔ میرزا و در مؤید پلمه آورده بحذف سین . (فرهنگ سروری ). و نیز رجوع به پلمس شود.
پامسلغتنامه دهخداپامس . [ م َ] (ص مرکب ) پای بسته و بجای مانده که نه جائی تواند رفتن و نه آنجا که بود نفع بیند. پای بسته و درمانده بود بشغلی که نه بتواند شدن و نه بتواند بودن .
پطمسلغتنامه دهخداپطمس . [ ] (اِخ ) در کتاب قاموس مقدس آمده است مکا 1:9 جزیره ای است در ارخیبل (مجمعالجزایر - گنگبار) روم که فعلا آنرا پطمه گویند و اندازه ٔ بعد مسافت از طرف جنوب
پلاس انداختنلغتنامه دهخداپلاس انداختن . [ پ َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از پریشان ساختن و پراکنده کردن باشد. (برهان قاطع). پریشان و پراکنده ساختن . (فرهنگ رشیدی ).
پلمسهلغتنامه دهخداپلمسه . [ پ َ م َ س َ / س ِ ] (اِ) بمعنی پلمس است . (برهان قاطع). در نسخه ٔ میرزا و در مؤید پلمه آورده بحذف سین . (فرهنگ سروری ). و نیز رجوع به پلمس شود.
پامسلغتنامه دهخداپامس . [ م َ] (ص مرکب ) پای بسته و بجای مانده که نه جائی تواند رفتن و نه آنجا که بود نفع بیند. پای بسته و درمانده بود بشغلی که نه بتواند شدن و نه بتواند بودن .
پطمسلغتنامه دهخداپطمس . [ ] (اِخ ) در کتاب قاموس مقدس آمده است مکا 1:9 جزیره ای است در ارخیبل (مجمعالجزایر - گنگبار) روم که فعلا آنرا پطمه گویند و اندازه ٔ بعد مسافت از طرف جنوب
پلاس انداختنلغتنامه دهخداپلاس انداختن . [ پ َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از پریشان ساختن و پراکنده کردن باشد. (برهان قاطع). پریشان و پراکنده ساختن . (فرهنگ رشیدی ).
پلاس آخورلغتنامه دهخداپلاس آخور. [ پ َ خ ُ ] (اِ مرکب ) توبره : از تمنای پلاس آخور خاص تو فتادبر سر نفس نباتی هوس نشو و نما. سیف اسفرنگ . || مجازاً بمعنی شرم زن : گرد پلاس آخور دریده