پدم راگلغتنامه دهخداپدم راگ . [ پ َ م َ ] (اِ) بهندی یاقوت احمر باشد. (الجماهر بیرونی ص 33). و در بعض نسخ بجای پ ، ب و نون نیز آمده است .
پفخملغتنامه دهخداپفخم . [ پ َ خ َ ] (ق ) در بعض لغت نامه ها و از جمله شعوری آمده است که این کلمه بمعنی بسیار است و بیت ذیل را شاهد آورده اند : بدان ماند بنفشه بر لب جوی که در آت
پدم راگلغتنامه دهخداپدم راگ . [ پ َ م َ ] (اِ) بهندی یاقوت احمر باشد. (الجماهر بیرونی ص 33). و در بعض نسخ بجای پ ، ب و نون نیز آمده است .
پفخملغتنامه دهخداپفخم . [ پ َ خ َ ] (ق ) در بعض لغت نامه ها و از جمله شعوری آمده است که این کلمه بمعنی بسیار است و بیت ذیل را شاهد آورده اند : بدان ماند بنفشه بر لب جوی که در آت
گوزلغتنامه دهخداگوز. (اِ) گردکان . (برهان ). گوز [ گ َ / گُو ] : یکی نامجوی و دگر شادروزمرا بخت بر گنبد افشاند گوز. فردوسی .رفیقا بیش ازین پندم میاموزکه بر گنبد نپاید مر تورا گ