پغازلغتنامه دهخداپغاز.[ پ َ ] (اِ) چوبکی باشد که درودگران در شکاف چوبی که شکافند گذارند و کفش دوزان مابین کفش و قالب نهند ودر مؤید الفضلاء با رای بی نقطه بر وزن هزار نوشته شده
پغمانلغتنامه دهخداپغمان . [ پ َ ] (اِخ ) سلسله ٔ کوهی نزدیک کابل به هندوکش و کوه بابا پیوسته است سرچشمه ٔ رود هلمند. (هیرمند - هندمند) از سلسله ٔ غربی آن کوه است . احتمال دارد که
پغنهلغتنامه دهخداپغنه . [ پ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) پِله و پایه و زینه ٔ نردبان را گویند. (برهان قاطع) : پغنه ٔ بام دولتت باشداین چهار آخشیج و هفت فلک .شهاب الدین (از فرهنگ جهانگیری
پغازلغتنامه دهخداپغاز.[ پ َ ] (اِ) چوبکی باشد که درودگران در شکاف چوبی که شکافند گذارند و کفش دوزان مابین کفش و قالب نهند ودر مؤید الفضلاء با رای بی نقطه بر وزن هزار نوشته شده
پغمانلغتنامه دهخداپغمان . [ پ َ ] (اِخ ) سلسله ٔ کوهی نزدیک کابل به هندوکش و کوه بابا پیوسته است سرچشمه ٔ رود هلمند. (هیرمند - هندمند) از سلسله ٔ غربی آن کوه است . احتمال دارد که
پغنهلغتنامه دهخداپغنه . [ پ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) پِله و پایه و زینه ٔ نردبان را گویند. (برهان قاطع) : پغنه ٔ بام دولتت باشداین چهار آخشیج و هفت فلک .شهاب الدین (از فرهنگ جهانگیری