پاللغتنامه دهخداپال . (اِ) ریسمان است و از این مرکب است پالدم یعنی رسنی که در دم اسب کنند. (فرهنگ رشیدی ). || (نف مرخم ) پالاینده ، چنانکه در ناخن پال .
پاللغتنامه دهخداپال . (اِخ ) قریه ای است به یک فرسنگی میانه ٔ جنوب و مشرق گله دار و در قدیم قصبه ٔ بلوک گله دار بود.
پال اپلیسلغتنامه دهخداپال اپلیس . [ ل ِ اُ پ ُ] (اِخ ) (یعنی شهر قدیم )شهری قدیم است در ایتالیا که پس از خراب شدن آن شهری دیگر بنام تیاپلیس یعنی نوشهر بدانجا بنا کردند.
پال اکاسترلغتنامه دهخداپال اکاستر. [ ل ِ اُ رُ ] (اِخ ) یعنی حصار قدیم ، چندین قصبه در یونان بدین نامست و بزرگترین آنها در آگری بوز واقع است .
پل مالانلغتنامه دهخداپل مالان . [ پ ُ ل ِ ] (اِخ ) پلی و بندی است نزدیک هرات . گویند اسکندر اول آن پل ساخت و بعد از آن هرات را بنا کرد. (آنندراج ). ونیز رجوع شود به حبیب السیر ج طهر
برانوشفرهنگ نامها(تلفظ: barānuš) (پارسی باستان) (در اعلام) مهندس سپاه رومی در زمان شاپور اول ساسانی که به هنگام اسارت ایرانیان پل شوشتررا ساخت.
برانوشلغتنامه دهخدابرانوش . [ ب ِ ] (اِخ ) مهندس سپاه رومی در زمان شاپور اول ساسانی که بهنگام اسارت امپراتور روم به امر شاپور پل شوشتر را ساخت . توضیح آنکه این نام را بزانوش هم ضب
قصر ابن هبیرةلغتنامه دهخداقصر ابن هبیرة. [ ق َ رُ اِ ن ِ هَُ ب َ رَ ] (اِخ ) قصری است منسوب به یزیدبن عمربن هبیرةبن معیة والی عراق از طرف مروان بن محمدبن مروان . وی بر کنار فرات کوفه شهر
صاحب الزنجلغتنامه دهخداصاحب الزنج . [ ح ِ بُزْ زَ ](اِخ ) ابن اثیر در حوادث سال 255 هَ . ق . گوید: به شوال این سال در فرات بصره مردی خروج کرد و خود را علی بن محمدبن احمدبن عیسی بن زید